...
کما فی السابق دارم برای مجوز می خونم اصلا نمی دونم چی کنم ؟
راستی دو مورد دیگه از اون دعاهای همیشکی مستجاب شد ولی نگرفت. اصلا نگران نباشید و هنوز دعا کنید شاید استجابت کامل تحقق پیدا کنه الهی آمین.
همین جوری
یه حدیث دیشب خوندم حضرت امام صادق )ع( گفته که اگر دوران مهدی را درک می کردم تمام و روز و شب و وقتم را به خدمتش بودم . حالا ما که داریم درک می کنیم این دوران رو روزی ۲روز یه بار ۲۲ روز یه بار ۲۲۲ روز یه باز هم خدمتش می کنیم اصلا جه جوری باید خدمت کرد. این سوال خیلی ذهنم رو مشغول کرده.
سلام
احوال
امیدوارم بعد از این همه تاخیر منو ببخشن. راستی عیدتون هم مبارک باشه هم گذشته هم امروز. روز پرستار هم به همه پرستاران گرامی تبریک می گم. انشالله با قوت الهی بیماران اسلام رو نگه داری کنن.
خوب دیگه چه خبرا؟
من خوبم. نه عالی. چون یه کم زندگیم داره کم فعالیت میشه. دلم داره برای تابستان می گیره. من چی کار کنم؟ مباحث قبلی هم الان یادم نیست که بنویسم. ولی قول می دم از دایال آپ که کانکت شدم. ادامه بدم. الان طبق عادت اومد کتاب خونه که درس بخونم ولی وسوسه اینترنت نذاشت. اومد کافی نت. هم احوال بپرسم هم احوال بذارم. دیگه از خودم بگم. دانشگاه ها به قوت خودش باقیه. ولی با یه پست رفتی تو این ترم. از نظر واحد. وگر نه دانشجوهای خوبی دارم خیلی گیر نمی دن. به جز چنداشون که اینم اخلاقشون دستم اومده چی کنم. برای دکترا هم ثبت نام نکردم. الان پشیمان نیستم چون اصلا نخوندم. ولی قصد ادامه دارم اگر مشکلات زندگیم بذاره. خوب دوستان خوبم در اتاق 30، 43 امیدوارم حال همتون خوب باشه. دلم برای همتون تنگ شده. از خدا می خوام دنیا از اینی که هست کوچکتر کنه تا بتونم به دیدار شما زودتر برسم. کار ندارین. بای. راستی مریم من برای اولین بار تو میبد در تمام طول مدت زندگی رفتم شنا اصلا حال نداد. اون موقعی از شنا کردم لذت می بردم که می دونستم یکی داره تو عمیق زیرآبی میره الان میاد و یه فن دیگه بهم یاد میده. اون موقعی لذت می بردم که با فاطی تو آب خنگ بازی در می آوردیم.
هیچی برای گفتن ندارم.
ورود پریسا هم به جمعمون تبریک می گم. خوش اومدی.
توجه توجه...
تا بعد. به قول آقای درستکار الهم ما بنا من نعمه فمنک
ادامه....
تبدیل موقعیت های منفی به موقعیت های منفی تر
مثال: من دیر آمدم قصد دارم با دروغ آن را توجیه کنم. با این کار یه منفی رو به منفی دیگه ارجاع می دهم. در همین رابطه در زندگی یکی از یاران حضرت امیر (ع) مشکل سختی پیدا میشه می ره پیش آن حضرت و شکایت می کنه از خودش از خدا از همه چیز.... می دونید حضرت چی بهش می گه؟ میگن «تو بی تابی بکنی یا نکنی این درد به زودی رنگ می بازه» مطمئنم فهمیدید حضرت چی می خواد بگه. در این رابطه باید روح بزرگ باشد. روح های کوچک مثل استخر های کوچکی است که با افتادن یک سنگریزه در آنها موج زیادی در آنها به وجود می آد اما روح های بزرگ مثل اقیانوس می مونه که با سقوط حتی یه کوه به اون هیچ تکانی نمی خورد و جالب است که اسم بزرگترین اقیانوس دنیا آرام گذاشته شده.
امام حسین (ع) در همین رابطه برای اینکه نزاری ملت موقعیت منفی شون رو منفی تر کنن مثل کسی که دیر آمده قصد توجیه اون را با دروغ داره می گن «پیش از آنکه عذر بیاورد تو عذرش را بگو»تو نزار او دروغ بگوید.
راهکار: سعی کنید تلقی تان از مشکلات زندگی را به مسائل زندگی تغییر بدهید. مسئله راه حل داره اما مشکل سخت راه حل داره. «ان مع العسر یسرا» همراه قفل کلید است. دقت شود که تعبیر «مع» نه بعد از آن بلکه همراه آن کلید است.
2 . تبدیل موقعیت های مثبت به منفی
تبدیل موقعیت ها
آره تبدیل موقعیت. عرض کرده بودم که آدمها در برخورد با موقعیت های زندگی می تونن لااقل ۵ برخورد رو داشته باشن:
۱. تبدیل موقعیت های منفی به موقعیت های منفی تر.
این تیتر رو داشته باشین. تا بعدا من بیام تا این موقعیت ها رو تک تک شرح بدم و با مسائل مطرح در زندگانی ائمه اطهار تطبیق بدم به خصوص حادثه کربلا خیلی خوب نحوه برخورد با موقعیت های زندگی رو به آدم یادمی ده.
فکر می کنم جالب باشه براتون برای خودم که اولین بار شنیدم فوق العاده جذاب بود. خداکنه برای شما هم.
تا بعد!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بی خوصلگی
معاد
بذارین از اول بگم. دانشگاه به من یه واحد جدید داده سرفصل اون عدل و معاد هست. الان دارم یه مطالعک هایی انجام می دم و یه تلفیقی با مطالعات گذشته انجام می دم که با آمادگی برم سر کلاس. بحث نسبتا شیرینیه. اما به نظر من. به نظر فهیمه خیلی بده. اصلا راغب به شنیدن مطالب اون نیست میگه بزار ۵۰ رو رد کنم اونوقت به فکرش می افتم. چی کار کنم بچه است دیگه نمی دونه هرروز داره می ره رو باری تعالی بهش لطف می کنه و یه فرصت دیگه بهش می ده. این رو به خودم هم می گم. تلاش کن. بچه ها دوست دارم مطالبی که در مورد معاد یاد می گیرم رو بیام اینجا بنویسم. تا دوستان هم استفاده کنند. الحمد الله دوستانی دارم بهتر از ..... همیشه از داشتنشون احساس خوشحالی می کردم. الان تا ۱۵ بهمن یه بیکاری نسبتا طولانی دارم. دلم برای دوستان خیلی تنگ شده. براشون آروزی خوشبختی و سلامتی می کنم.
پس از چند روز
از خودم بگم. کلاس های این ترم در حال اتمام است. میان ترم ها گرفته شده. در حال سوال درآوردن هستم. باز قصد دارم یه کفش دفاع بپوشم و برم این دانشگاه و اون دانشگاه دنبال تدریس. البته یه چند چایی رفتم. هنوز نتیجه ای اعلام نشده . از دوستان می خوام برام دعا کنید. از دوستان خبر ندارم خواهش می کنم یه این خراب شده هاشون یه آپی کنن یا به این خراب شده یه سری بزنن. خبر خاصی نیست. راستی به فوته هم تبریک می گم. امیدوارم یه دوره جدید از زندگی رو آغاز کنه.
مبارک به توان N
امروز یه مطلب جدید یاد گرفتم که خواستم به دوستان نیز منتقل کنم.
آقای حیدری تو کلاس نهج البلاغه به جای اینکه نامه را برایمان شرح کند ترجیح داد کمی در مورد ولایت و امامت و یکی از شرایط امامت سخن بگوید. سخنان ایشان برایم تا حدی تازگی داشت تا حالا به این شرط امامت فکر نکرده بودم اما منبع حرفش رو نگفت من هم از باب اعتماد به شخص به حرف اعتماد کردم. دلتون آب شد. من همیشه همین طوری بودم مریم رو دق می دادم یه مطلبی بگم. معمولا خیلی خوشحال که باشم این طوری می شم. من افتخار می کنم که شیعه علی بن ابی طالب هستم. خدایا این محبت را تا زنده ام در قلبم تو نگه دار باش.
بگذریم. یکی از شرایط امامت حضور در لحظه ی خلق السموات والارض هست. آری موقع خلق آسمانها و زمین ولی باید حضور داشته باشد. توضیحات بیشتر بماند برای وقتی که در موردش تتبع کردم. در مورد شرایط نبی هم حرف زد که باید اول یک نبی مقام عبودیت داشته باشد بعد مقام ابلاغ و رسالت و خلّت و بعد مقام امامت می رسد. بله مقام امامت بالاتر از مقام نبوت است. مقام خلّت به ضم خ درست تلفظ می شه. می دونید یعنی چی؟
ابراهیم خلیل الله. خّلت از خلال گرفته می شه. واژه هایی مثل اختلال تخلخل ازش مشتق می شه. با خلال بین دندان تمییزمی شه. به هر حال این مقام شایسته کسی هست که در دوستی او نسبت به خداوند هیچ گونه شک و تردیدی نیست. هیچ گونه خللی به دوستی او نسبت به خداوند وارد نیست.
این مطالب اهم مطالبی بود که امروز یاد گرفتم. الفاظ من قاصر هست در بیان مطالبی که امروز در کلاس گفته شد. وگرنه مطالب با ارزش تر این حرفاس که من حقیر بخواهم در قالب الفاظ بگنجانم. خلاصه عید بر همگی مبارک انشاالله خود امام علی (ع) یه نظر ولایی کنه و دست مارو هم بگیره.
یه چیز دیگه امروز کلی ذوق زده شدم آخه یکی دیگه هم به فهرست بینندگان وبلاگم اضافه شد و اون هم دوست عزیزمه به اسم حامد خیلی دوسش دارم. دلم براش یه ذره شده. ولی قراره اسمش رو عوض کنم. گذاشته به دلخواه خودم خدا کنه یه اسم خوب براش پیدا کنم. راستی کامنتت رو چون خصوصی بود تایید نکردم.
تولد تولد تولدش مبارک
دیگه حالا حالاها نمی آم . به خفت دایال آپ می آم می بینم نه نظری نه پیامی و نه بلاگ آپ شده ای همه تکراری منم دیگه نمی آم میشه در به در هان مریم.
کجایی دلم برات تنگ شده خودت دیگه نداری ما که داریم بیا و یه سری بزن. خلاصه اوضاع گرگ و میشه.
دل نوشته
هنوز ده صفحه هم نخوندم نمی دونم با چه رویی می خوام بیام قم امتحان بدم. می بینین چه قدر حرفای تکراری آخه یکی نیست به من بگه آخه بچه تو بیکاری که می آی اینا رو می نویسی مردم که بیکار نیستن بیان و بخونن تازه توقع هم داری که کامنت هم بذارن برای این پست های مسخرت؟
چی کار کنم زندگی من هم تبدیل شده به این تکراری ها. خوب چی کار کنم هر چی سعی می کنم که دو روزم مثل هم نشه نمی شه کلیتش یکیه. حالا بماند که این چند روز مثل خر داشتم تو خونه کار می کردم. شده بودم کزت به معنای واقعی کلمه . به خدا راست می گم. تمام قالی های خونه رو شستیم البته قالی شویی زحمتش رو کشید. ولی انگاری یه خونه تکونی درست و درمون انجام شد. خدا کنه برامون مهمون بیاد. هیچ موقع خونمون تو این چند سال اخیر به این تمیزی نبوده. آخه من توش زحمت کشیدم دیگه دارم از دست درد و پا درد و .... می میرم تازه دلم هم گرفته که برای چی باید این همه کار کنم...........
خسته شدین این قدر خوندین. ولی من از نوشتن خسته نشدم چون اومدم که بنویسم.
گوشم از این حرفا پره که باید نگاه عوض بشه خوب نمی شه. هرچی میآم یه ذره دختر خوب باشم یه مشکل دیگه می آد سر راهم ناامیدم می کنه که چی؟ این همه خفت برای چی. دیشب در برنامه این شبها این حرف زده شد که بهشت یه در داره به اسم باب البلا. برام خیلی جالب بود یعنی کسایی که تو دنیا خیلی سختی کشیدن از این در وارد بهشت می شن. اولش با خودم گفتم که خوب آخ جون من از این در می رم تو ولی با اندک فکری متوجه شدم بسیاری از این مشکلات اطرافم رو خودم به طور قطع اذعان دارم که ناشی از جهالت خودم و اطرافیانم هست اصلا به خدا ربطی نداره.
به هر حال در این روزهای به این مهمی محتاج دعا هستم مخصوصا روز عرفه.
یه روز خوب
پس فردا که میرم یزد می خوام یه سر به یکی از دوستای لیسانس بزنم همون که سه تا پسر داره. تازه دوتاش تو دوره دانشگاه به دنیا آورده. خیلی خوب و صبوره من بهش غبطه می خورم.
بچه ها خدا کنه ناامیدی سراغ هیچ کی نیاد. من هم حرفای لیلیانا رو در مورد افسردگی و خوشحالی قبول دارم و به همون اندازه عذاب وجدان هم می گیرم.
خوب حرف دیگه ای نمونده جز دوری دوستان خوب.
سکوت
به هر حال حاصل آمدن من به کتابخانه کافی نت هست و به بلاگهای بچه ها سرزدن. دیروز با دایال آپ کانکت بودم با زینب حق شناس حرف زدم کلی حالش گرفته بود . بهش گفتم حق داری پایان نامه اگه در طی مدت خودش تموم نشه حال آدم رو می گیره که هیچ دیگه حالی برای آدم نمی زاره. یه زده باهاش حرف زدم و آرومش کردم. خدا کنه حرف زدن با من آرومش کرده باشه.
فاطمه یادت من کی گفتم که یه جوون پیدا کن که برای زندگی انگیزه داشته باشه خدایی دورو برم رو که نگاه می کنم جوانها اعم از مجرد و متأهل ناراضی ان. با خودم فکر کردم که چرا باید اینچوری باشه؟
می دونی به چه نتیجه ای رسیدم؟ آره معنای زندگی بارها باخودم در این مورد فکر کردم که این معنا چی می تونه باشه؟ البته یه تعصب هایی باعث می شه که من بگم خدا خالق زمین و سموات مالک زمین و ...هست که به زندگی من معنا می ده ولی الان که فکر می کنم این یه ایدئولوژی خوب هست چیزی که باقی می مونه این هست که آیا در عمل هم معنای زندگی خداوند است؟ وقتی فیلم مختار رو نگاه کردم از ته دل خدا را شکر کردم که در این زمان به دنیا آمدم به خدا اگر من بودم با این ایمان.... نمی دونم چه اتفاقی می افتاد؟
چه قدر قاطی حرف زدم خیلی حرفا تو دلم هست که دوست دارم یکی شنوای اونا باشه. دوست دارم یه دفعه دیگه بیام تو خوابگاه و مدتها با فاطمه و مریم در این موارد حرف بزنیم و به نتیجه دلخواه برسیم. ولی چه می شود کرد.
وقتی تو نت هستم احساس قرابت عجیبی با دوستان دارم کاش یه میون بر هم بود که همونجوری با خدا احساس قرابت می کردم.
فکر کنم یوزرم داره وقتش تموم می شه کاش بیشتر وقت داشتم تا حرف می زدم. در پایان هم برای خودم و هم برای تمام دوستانم آن دعای همیشگی که فکر می کنیم به زندگی ما معنا می ده را از درگاه خداوند آرزو می کنم.
بی عنوان
هفته دیگه باید یه میان ترم از بچه هام بگیرم ولی هنوز درسم به حد نصاب نرسیده. خبر خاصی نیست راستی آزمون معارف شرکت کردم ده هزار تومان ریختم به حساب تا ۱۲ ماه آذر امتحان بدم. اگه در آزمون کتبی قبول بشم یه هفت خوان دیگه رو باید پشت سر بذارم تا مدرکش رو بهم بدن. امتحان هم در قم برگذار میشه. می خوام بانو ملیحه رو هم بردارم با خودم ببرم. دیگه خبر خاصی نیست. تا خبر های خوش آینده بای
من مخالفم
من مخالفم که از این خانم روضه ای ها رو بیارن روضه بخونه البته با روضه خوندن زن مشکلی ندارم مشکل من با خصلت این زناس. دوست دارن فقط حرف بزنن حالا غلط غلوط هم شد اشکال نداره هر چی هم به مامان گفتم که امسال یه روحانی درست درمون بیار حرف بزنه ملت استفاده کنن ولی امروز دیدم که این خانم به درد همین مجلس می خورن البته میون این جمع کثیر فقط من بودم که مخالف بودم البته قصد ندارم بدون دلیل جبهه گیری کنم آخه حرفایی می زنن... که به خدا من تا آخرش لج کردم فقط زیر لب غر زدم با خودم گفتم که فردا دیگه نمی رم ولی به خاطر امام حسین (ع) شرم کردم چون مجلس به اسم خودشه. به خدا عذاب وجدان گرفتم ولی اگه از دست عذاب وجدان راحت شم از دست ملیح خانم مگه میشه راحت شد. اصلا مگه جرات داری این رو باهاش در میون بزار! به هر حال نمی خوام بگم که چی گذشت و چی گفته شد ولی من مخالف این جور و این نحوه مجلس گرفت هام ترو خدا رعایت کنید دیگه!
خدایا یه کاری کن که دینمان لقلقه زبانمان نشه. الهی آمین.
از دل برود هر آنکه از دیده برفت
... و
یه حرف مخصوص هم به فوته تو دارم که دیدی ننوشتن داره محرم می شه. تقریبا آماده ام.
به رسم دلتنگی
به هر حال روز کارم رو از مدرسه عالی شروع کردم. درس منطق بخش صناعات خمس بحثی که همیشه ازش گریزان بودم. الان که می خونم که زکاتش رو بدم خیلی خوبه. روز دوم دانشگاه آزاد کلاس داشتم ساعت 10 الی 12 من تاساعت 10 و 40 دقیقه یه ریز حرف زدم اصلا به این فکر نمی کردم که حرفای من محدود و ساعت کلاس یه جورایی نامحدوده بله ساعت 10 و 40 که شد ناگهان حرف برای گفتن کم آوردم من کم تجربه بهتره بگم بی تجربه به خودم گفتم محبوبه آخرین کلاسته ولی خدا را شکر که با یه الهام غیبی از طرف خدا متوجه شدم که حضور و غیاب برخی نشده تصمیم گرفتم تا حضور و غیاب انجام می شه یه فکری برای بقیه کلاس بکنم. خدا را شکر از اطلاعات عمومی که داشتم استفاده کردم و کلاس را به اتمام رسوندم.
ولی چیزی که منو ناراحت می کنه اینکه جامعه به جای اینکه رو به سوی پیشرفت داشته باشه داره ارتجاع می کنه. فکر می کنن با بی حجابی می تونن خودشون رو مظهر تمدن و فرهنگ نشون بدن بجه ها سوالهای مذهبی و ایرادی که برخی مذهبوین ما دارن استفاده کردند و شروع کردند بی حجابی و بد حجابی خودشون رو توجیه کردند و من هم حرفهایی برای گفتن داشتم خدا کنه اگه نمی تونم تاثیر مثبت بذارم لااقل کاری نکنم که یه نفیر از دین زده بشه. الهی آمین. بچه بقیه راه هم محتاج دعای شما هستم. من هم برای شما دعا می کنم.
دیگه خیر خاصی نیست جز دوری شما. امید وارم باز هم بتونم صورت شما رو زیارت کنم.
راستی مریم جان به وبلاگت سر زدم تمام مطالب رو به دقت خوندم ولی جایی برای نظر گذاشتن ندیدم. ولی نظرم رو اینجا برات می نویسم.
سلام مریمم خوبی؟ من همیشه عاشق نحوه نوشتن هات بودم دقیقا حالاتت رو توی قطار با نوشته هات تصور کردم. خیلی خوب بود.تو همیشه خوب بودی و یه الگوی خوب برای من و فاطمه. دوست داریم. دوستار تو محبوبه
پاییز
سلام. سلام دوستان . حال شما چه طور است. من هیچ موقع این پاییز زندگی ام را فراموش نمی کنم. پاییزی که همراه با اتفاقات گوار و ناگوار بود. بابا هنوز بیمارستانه دیگه نمی دونم باید چه کنم تمام حربه های معنوی و غیر معنوی را به کار بستم البته خدا کنه قابلیت قابل هم کاملا قابل باشه. امروز خیر سرم اومدم کتابخانه برای دورس شنبه و یک شنبه یه مطالعکی داشته باشم که چشمم به نت کتابخونه افتاد نتونستم جلوی هوای نفسم رو بگیرم با اینکه اصلا حوصله آپ کردن نداشتم ولی قصد کردم یه کم حرف بزنم.
زدست غیر ننالم چرا که همچون حباب همیشه خانه خراب هوای خویشتنم.
نمی دونم چه خیری در کار است که بابا رو عمل نمی کنن 6 روز پیش ما به طور اورژانسی به افشار یزد فرستادند. ولی کماکان عمل انجام نمی شه. بابا هم ترسیده و حاضر به عمل نیست. اینها رو ولش کن. از ید من خارجه. کارهای لازم را انجام دادم و می دم. بقیه دست خدا و یک همسایه قدرتمند داریم که دستش تو دست خداست سپردمش دست خودشون. یدالله فوق ایدیهم.
خبر خاص دیگه ای نیست جز ملال دوری دوستان خوبم .مریم ها فاطمه ها لیلا ها زینب ها و ... می بینید دلم برای همتون تنگ شده به اضافه یه تعلق دیگه هم تو دانشگاه کرج دارم که دلم برای اون هم تنگ شده فاطمه می دونی بهش سلام برسون. فکر کنم باید برم. بازم دعا کنید.
می خوام تمرین کنم همون جوری که داره فاز زندگی ام عوض می شه. فاز اخلاقیاتم هم عوض بشه. دیگه همه منو به چشم یه استاد می بینن. خیلی سخته هیچی نمی تونی بگی عصبانی نمی تونی بشی و خیلی از سلب های دیگه بیچاره استادا چی می کشن نمی خوام کلاس بزارم ها به خدا هنوز هیچی نشده از خیلی از تمایلات نفسانی ام سلب شدم. خوب کار خاصی نداشته باشید من خداحافظی می کنم سعی می کنم بیشتر بیام.
تصمیم کبری
ای وای
بچه ها تو رو خدا دعا کنید. من خیلی اوضاعم به هم ریخته یه عالمه کتاب گم کردم. اصلا نمی دونم کی گم شده و من خبر نداشتم. نمی دونم که دانشگاه گم کردم یا توی خونه گم شده. دارم دیوانه می شوم هی اسامی کتابام به یادم می آد و من غصه دار میشم. یکی یکی دارن به یادم می آن. خیلی ناراحتم کلی منابع دکترا توش بود. می دونید بن کتابی که بهم داده بودن رو به این کتابها اختصاص داده بودم خیلی دعا کردم ولی هیچ خبری نشد/.
به خبر بد دیگه. مامان رو قراره فردا ببریم بیمارستان بستری کنیم. خیلی دلم گرفته. خونه بدون مامان چی میشه.
خدایاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییا
حزن خوب
سلام دوستای خوبم حالتون خوبه من که هی بد نیستم. بعد از مدتها که اومدم به نت یه سری بزنم دیدم که خیلی منو تحویل نگرفتین. اشکال نداره. ولی من به یاد همتون هستم. یه خبر بد دو دفعه پشت هم امتحان دادم قبول نشدم. فکر کنم من تو کارای عملی اصلا دستی ندارم. شما چی فکر می کنید. شاید فقط برای خوندن و حرف زدن آفریده شدم کی چی می دونه فقط خدا می دونه هدف از خلقت من چی بوده. راستی یه چند تا دانشگاه دیگه سرزدم بهم می گن مدرک رو بذار و برو یه کوه درخواست رو بهم نشون می دن من گفتم مگه اینا کی فوق لیسانس گرفتن؟ فکر می کردم فقط و منو مرضی تو میبد داریم فوق می گیریم ولی الان دیدم که نه یه عالمه قبل از من بودن. اشکال نداره ولی خداکنه که این ترم رو بیکار نمونم راستی لیلی جونم اشکال نداره فدای اون سرت.
راستی لیلا چرا نمی آی و وبلاگتو آپ نمی کنی
دلم برای همه تنگ شده از همین جا یه تبریک جانانه به مریمم به خاطر قبولی در آزمون دکترا می گم. مریمم مبارکت باشه بچه ها برام کامنت بزارین امروز هم وقت تایید کامنت ها رو ندارم. خوب خداحافظ