بغض

سلام. بازم می خوام از احوالاتم بگم امروز یه نفر اعصابمو خورد کرده به طرز فجیعی. از بعد از ظهر تا حالا یه بغض سنگینی گلومو گرفته و به معنای واقعی عصبانی ام فقط محبوبه می دونه من الان تو چه حالم. خوبه که این وبلاگ هست حرفامو بزنم. بعضیا واقعا گیر الکی می دن. این هم از خصوصیات متولدین تیر که حد وسط ندارن یا خوشحال خوشحال یا ناراحت و عصبانی. اما خوشبختانه دلم نگرفته فقط دوست دارم جواب طرفو بدم تا حرصم بخوابه اما نمی شه چون که نمی شه خوب نمی شه دیگه پس مجبورم تحمل کنم اگر بخوابم اعصابم میاد سر جاش خدا کنه امشب زود و خوب خوابم ببره.

خدیا شکرت ( الحمد الله)

سلام الان جو گیرم بدجو چون هچ کس نیست باهاش حرف بزنم اومدم. همین الان دیدم برای آزمون رشته ی ما رو هم می خوان گفتم چرا همش از افسردگی هام بگم حالا که خوشحالم بیام و به همه بگم. خیلی نگران بودم که نکنه رشته ی ما رو نخوان مخصوصا امروز که روز معلم بود و خیلی خوش گذشت کلی هم کادو جمع کردم با خودم گفتم ای خدا سال دیگه بیکار نباشم. فقط دعا کنید که آزمون و چیزای دیگه هم قبول شم. با آرزوی موفقیت برای همه. خودمونیم آدمو سگ بگیره جو نگیره.