روزمرگی
سلام آخه حوصله ندارم همه چیزو بنویسم. بذار از احوال خودم بنویسم من عاشق فصل پاییز و زمستونم و از بهار و تابستون مخصوصا تابستون بدم میاد شاید به خاطر همون بیکاریشه. اما الان که اینقدر سرم شلوغه پشیمونم که چرا مدرسه ها رو قبول کردم چون همه وقتمو می ذارم برای دانشگاه برای امتحان معارف و تافل هم هیچی نخوندم حالا دکتری که جای خود داره. اما این نارضایتی و غر نیست خیلی خوبه. کلاسام هم خوبه امروز برنامه میان ترم درس ها را دادم. بچه ها هم خوبن. امروز سر کلاس نحو2 یک عالمه شبهه درباره ه ی خلقت انسان و گناه حضرت آدمو و اینکه چرا ما باید تاوانشو بدیم پرسیدن درباره علم خدا و افعال انسان و .... من هم الحمدلله تونستم کمی قانعشون کنم. اما چیزی که اذیتم می کنه اینه که به قول محبوبه خوب که چی؟همش تکرار تکرار. جمعه ها مهمونهای تکراری میان، من درس می خونم درس می دم و همین روند ادامه داره. یا نگران و ناراحتم یا عذاب وجدان دارم. گاهی وقتا می گم خوش به حال اونایی که اصلا فکر نمی کنن راحت زندگی می کنن و به زندگی روزمرشون راضی اند الکی خوشن وقتی خوشن، عذاب وجدان ندارن.می گم شاید به خاطر رشتمونه اما هر چی هست بالاخره میگذره. نمی دونم شاید خیلی سخت گرفتیم که فکر می کنیم اگر ناراحت باشیم و افسرده به خدا نزدیکتریم بعد می گم نه بابا، مگه خدا از پدرومادر مهربون تر نیست خوب وقتی من ناراحت و افسرده ام مامانم ناراحت می شه اما وقتی خوشحال و سر حالم اون خیلی خوشحال می شه .پس نتیجه اینکه اگر من خوشحال باشم هم خدا بدش نمیاد. بعد یاد این آیه قرآن می فتم که می گه خدا از کسایی که الکی خوشن خوشش نمیاد بالاخره من خوش باشم یا نباشم نمی دونم.فقط از خدا می خوام به همه و به من خوشی بدون گناه بده و همیشه خودش هوامونو داشته باشه. محبوبه خانم حال کردی فکر کنم این متن طولانی تلافی همه اپ نکردنامو دربیاره.تا یک هفته فعلا بسته.