دل نوشته

همش دلم می گیره نمی دونم چی کار کنم. اعصاب ندارم نمی دونم چه مرگم شده. این لذت های دنیایی همه مصنوعیه. با کوچک ترین چیزی خوشحال و سرخوش می شم اما چه زود تموم می شه. با کوچک ترین ناراحتی هم افسرده و غمگین. خدا رو شکر اینم زود تموم می شه. خلاصه قاطی کردم بدجوری. خدایا شکر مدرسه هست. با اینکه تو مدرسه خیلی حرص می خورم اما دوست ندارم تموم بشه آخه من از بیکاری وحشت دارم. بعضی وقتا می گم شاید ماها که دلگیر می شیم بنده های خوب خداییم چون خدا گفته قلب مومن تو دست منه و اونو هر طور که بخوام می گردونم. اما تا کی خودمونو با این حرفا آروم کنیم؟ چرا همه افسرده شدن؟ خنده های زورکی اشکای یواشکی شب و روزی بی هدف گریه های الکی. خدایا من که نمی دونم چه مرگمون شده اما تو هم دردو می دونی هم درمونو خودت کمک کن همه خوشحال باشن و دل هیچ کس نگیره همه به آرزوهاشون برسن و وقتی رسیدن دلشونو نزنه. اصلا هر چی که خودت می خوای بشه فقط ما رو از این حالت در بیار.