زنده باد خسرو آواز ایران

تفنگت را زمین بگذار  

که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار 

تفتگت دست تو یعنی زبان آتش و آهن  

من اما پیش این اهریمن ابزار بنیان کن 

ندارم جز زبان دل 

دلی لبریز از مهر تو ای با دوستی دشمن 

زبان آتش و آهن 

زبان خشم و خونریزی است 

زبان قهر چنگیزی است 

بیا بنشین بگو بشنو سخن شاید 

فروغ آدمیت را در قلب تو بگشاید 

برادر ای برادر  

گر که می خوانی بنشین برادر 

تفنگت را زمین بگذار  

تا از جسم تو این دیو انسان کش برون آید 

تو از آیین انسانی چه می دانی؟ چه می دانی؟ 

اگر جان را خدا دادست  

چرا باید تو بستانی 

چرا باید که با یک لحظه غفلت 

این برادر را به خاک و خون بغلتانی؟ 

گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی و حق با توست 

ولی حق را برادر جان 

به زور این زبان نافهم آتشبار نباید جست 

اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار 

تفتگت را زمین بگذار