الحمد الله

می دونم که هیچ کس نیست جواب سلاممو بده. اما می گم سلام به همگی. با مشکلی روبرو شدم می خوام برام دعا کنید. البته به لطف خدا تا حدودی برطرف شد. خدایا کمکم کن اون کاری که درسته انجام بدم و برام مهم نباشه که کی چی می گه و دربارم چی فکر می کنن. خیلی سخته تو زمونه و جامعه ای زندگی کنی که خیلی چیزا برعکس شده. برای اینکه موقعیتتو از دست ندی باید زیر بار حرف زور بری. دیروز تا عمق وجودم سوختم که واقعا چرا بعضییا اینطور توقعای بیجا دارن. الهی بمیرم برای خودم خیلی دلم برای خودم سوخت. اگر این یه ذره توکل و لطف بی نهایت خدای من نبود بدبخت شده بودم. خدیا نمی دونم چطوری بگم دوست دارم. به قول اهل معرفت می گم الحمد الله.

نیامدی

چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی 

چه بغض های که در گلو رسوب شد نیامدی 

تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام  

صبح نه ظهر نه غروب شد نیامدی  

برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم نه 

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است 

چه رنجی می کشد آن کس که می داند و از احساس سرشار است.

یادتون باشه برام نظر نذاشتین.

مرگ انسانیت

از همان روزی که دست حضرت قابیل، گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که زهر تلخ دشمنی در خون فرزندان آدم جوشید

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود گر چه آدم زنده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت

قرن ها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغ آدمیت برنگشت

روزگارِ مرگ انسانیت است

سینه دنیا ز خوبی ها تهی است

صحبت از آزادی، پاکی، مروت،  ابلهی است

صحبت از عیسی و موسی و محمد نابجاست

قرن "موسی چمبه" هاست

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای جنگل را بیابان می کنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است